با راستگفتار درباره چک و مسائل مربوط به آن صحبت کردهایم.
- آقای راست گفتار بهعنوان سؤال اول به ما بگویید چه دغدغهای سبب شد تا شما پس از ساخت زنان ونوسی، مردان مریخی به سراغ اثری با تفکر مولفههای فیلم چک بروید؟
من بهعنوان فیلمساز، متاثر از شرایط اجتماعی خودم هستم بنابراین این سوژه (فیلم چک)، مسئله ذهنی من بود و بهدلیل آنکه تهیهکنندگان بخش خصوصی روی سوژههایی از این دست سرمایهگذاری نمیکنند، مجبور شدم یکی از این فیلمنامههایی که دارم و روی دستم باد کرده را با تهیهکنندگی خودم تولید کنم اما اینطور نیست که دغدغه من فیلمهایی مانند زنان ونوسی، مردان مریخی باشد. بعضی وقتها ناچار میشوم آن کارها را بسازم؛ نه اینکه بخواهم از آن کار حمایت نکنم یا بگویم فیلم بدی است. بحثم این نیست؛ بضاعت سینمای ایران، همین است. اینجور فیلم ساختن (چک)، ضریب ریسک بالایی دارد که من ناچار میشوم برای ساختش، به تنهایی وارد گود تهیهکنندگی و سرمایهگذاری شوم.
- اتفاقا با توجه به استقبال خوب مردم از فیلم چک، شائبه میلیاردیشدن این فیلم وجود دارد، پس چرا تهیهکنندگان بخش خصوصی رغبتی به سرمایهگذاری روی این فیلم نداشتند؟
خوب بالاخره آنها پارامترهایی در ذهن دارند و شاخصههایی را برای یک فیلم پرفروش درنظر دارند که بهنظر میرسد از آن شاخصهها در فیلم چک استفاده نشده است. نمیدانم، شاید نظر آنها درست باشد ولی حالا باید بنشینیم و ببینیم که فیلم در گیشه تا چه میزان با اقبال مردم مواجه خواهد بود.
- به فیلم برسیم و بررسی این مهم که کاراکترهای بهشدت امروزی چک، برای تماشاگران ایرانی قابل باورند، چون آنها قابل لمس هستند، کنشهای این کاراکترها برای تماشاگران، واقعی است؛ کنشهایی که ما روزانه مشابه آن را به وفور میبینیم. سؤال من اینجاست که برای نشان دادن این 4کاراکتر با این مختصات ویژه اخلاقی، کار زیادی صورت گرفته اما چک اثری بسیار ساده مینماید؛ در واقع فیلمی سهل و ممتنع است. چطور توانستید این سختی نوشتار و اجرا را تا این حد ساده نشان دهید؟
فکر میکنم ساده کردن، بزرگترین هنر یک کارگردان سینماست. اگر کارگردانی بتواند فیلمی پیچیده، غامض و حساس را ساده کرده و در شکل و قالب سادهای روایت کند که همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، این کار، کار هنرمندانهای است. من در عین حال تلاش کردم در شیوه نگارش، دیالوگ نویسی و شخصیت پردازی بهگونهای عمل کنم که هم تماشاگران با کاراکترهای فیلم همذاتپنداری کنند و هم اینکه حرفهایی که در لابهلای فیلمنامه گفته میشود، دغدغه عدهای از مردم جامعه ما باشد.
- ریتم تند و اصولی فیلمتان هم در حکم آلترناتیوی تاثیرگذار برای پررنگ نشان دادن عنصر داستانگویی فیلمتان عمل کرده.
از اول، قانون من این بود. معتقدم انسان نباید زمان را از دست بدهد؛ مخصوصا هنگام فیلم ساختن؛ بهگونهای که با پلانهای خیلی طولانی که اطلاعات کمی دارند تماشاگر فکر نکند وقتش به بطالت رفته است چون مردم در دنیای امروز، اطلاعات را خیلی سریع میگیرند و این سرعت در پردازش اطلاعات، روز به روز در حال افزایش است. معتقدم اگر بتوانیم حرف مورد نظرمان را در کوتاهترین زمان ممکن منتقل کنیم، موفق شدهایم، در غیر این صورت است که تماشاگر، خسته و دلسرد شده و ارتباطش با فیلم قطع میشود. ریتم فیلم باید تا جایی که ممکن است تند باشد تا تماشاگر نتواند صندلی سینما را تا پایان فیلم ترک کند.
- یک مزیت خیلی مهم فیلم چک این است که شما توانستید به کمک سناریوی پر فضا و میزانسنهای هوشمند، گرمای این فضای دنج دوستانه را به مخاطب خودتان منتقل کنید.
بله، دقیقا. البته این فضای گرم و دوستانه از پشت دوربین شروع شد تا به جلوی دوربین رسید. ما سعی کردیم تا یک شرایط خوبی بر فیلم حاکم باشد. شرایط انتخاب بازیگران هم براساس میزان انگیزهای بود که این دوستان برای حضور در این نقشها از خود نشان دادند. مثلا در فیلمهای دیگر تلاش میکردیم از فلان سوپراستار استفاده کنیم چون براساس گیشه تصمیم میگرفتیم اما در چک، ما براساس میزان انگیزه لازم به حرفی که فیلم مطرح میکند و ارتباط دوستانهای که این بازیگران با خودم و با یکدیگر داشتند، انتخاب بازیگر را انجام دادیم که در نهایت به حرف شما در باب خوب درآمدن این فضای گرم و دوستانه میرسیم.
- با توجه به اینکه چک، نخستین فیلمی بود که از لوکیشن نماز جمعه تهران استفاده میکرد، کاش تدبیری میاندیشیدید تا بهره بیشتری از این فضا به عمل میآمد.
با توجه به اینکه فیلم ما، اثری طنزآمیز است و فضایش کمدی است و نماز جمعه جایی نیست که بشود در آن، کار کمدی انجام داد، این بود که تلاش کردیم تا جایی که ممکن است کاری نکنیم که قداست این مکان مقدس خدشهدار شود.
- گویا چک برای اکران عمومی کوتاه شد، درست است؟
بله، اما به دقیقه نمیدانم چقدر، ولی میدانم که فیلم 11 مورد اصلاحیه داشت.
- دوربین روی دست فیلم هم از آن نکات مهم فیلم است که باید بدان پرداخت. از ابتدا روی این نوع برداشت اصرار داشتید یا به توصیه فیلمبردارتان این کار را انجام دادید؟
نظر خودم بود و از ابتدا هم روی آن فکر کرده بودم که البته گمان میکنم در این زمینه درست عمل کرده باشیم. برای اینکه کار، مستند بهنظر بیاید، این حالت دوربین روی دست ضروری بود. خوشبختانه فیلمبردار هم بهگونهای عمل کرده که این دوربین روی دست، اذیتکننده نیست و چشم مخاطب را نمیآزارد. امیدوارم با این نوع فیلمبرداری، حس سیال بودن ماجرا و حس اینکه تماشاگر خودش را در داستان غرق شده ببیند، بهخوبی منتقل شده باشد.
- چک طعنههای گاه و بیگاه سیاسی هم دارد. فکر نکردید که فیلم شما با اصلاحیههای بیشتری همراه شود یا اینکه اصلا اجازه اکران به آن داده نشود؟
بالاخره فکر کردیم ولی آن چیزی که بدان معتقدم این است که مدیران سینمایی ما با این چیزها آنقدرها هم مشکل ندارند. ما در ایران دچار خودسانسوری پیش از سانسور شدهایم یعنی قبل از اینکه بخواهند ما را سانسور کنند، خودمان، خودمان را سانسور میکنیم درحالیکه ممکن است خیلی از اینها اصلا مشکلی بهوجود نیاورند کما اینکه برای ما هم مشکلی بهوجود نیاوردند.
- با توجه به شروع و میانه مشخص و ساختارمند چک، این انتظار از فیلم میرفت که پایانی مشخصتر برای آن اندیشیده شود، آیا این پایان باز با اسکلت بندی قوی فیلمسازگار است؟
ببینید ما قصهای را تعریف کردیم که این قصه منبعث از واقعیت است. برای واقعیت هم نمیشود پایانی متصور شد. ما در این قصه مقطعی از زندگی 4 نفر را مشاهده میکنیم. این 4 نفر زمانی که وارد تاکسی میشوند، کاراکتر دیگری داشتند در نتیجه 2 روزی که با یکدیگر سپری کردهاند، تعاملاتی بین آنها رقم میخورد که سبب تاثیرگذاری روی اخلاقیاتشان میشود و در نتیجه، تبدیل به آدمهای دیگری میشوند؛ درحالیکه جامعه تغییری نکرده، جامعه همان جامعه است که موتورسوار سارق در آن وجود دارد، عمو فیروز در آن وجود دارد، نابسامانی در آن وجود دارد و... در نتیجه پایان فعلی را بسیار مناسب با بدنه فیلم میبینم.